زندگی نامه شهید شبیر انوری

براي پي بردن به راز مردان خدا و دستيابي به سرّي كه شاكله ي عرفاني آنان را به تصوير مي كشد ، آشنايي با زندگي نامه اي كه داشته اند؛ و نيز مشي ويژه اي كه براي وصول به مقامات رفيع معنوي در پيش گرفته اند ، لازم و ضروري است .
شهید شبیر انوری
حاج محمد شبير قلندري فرزند حاج محمد انور انوري ، فرزند ميرزا محمد شريف در روز سه شنبه (۱۱/۳/۱۳۴۴هر ش) برابر با اول ماه صفر (۱۳۸۵ هج. ق و برابر با اول ژوئن ۱۹۶۵ میلادی ) در ناحيه اول شهر قندهار در خانواده اي مذهبي ديده به جهان گشود.
همزمان با رفتن به مدرسه ي رسمي و يادگيري سوادِ خواندن، براي يادگيري احكام و مسائل اسلامي عضو مسجد هم بود كه در آن مسجد احكام را از روي رساله، درس مي گرفت. و در اين مسير تا جايي پيش رفت كه بسياري از مسائل رساله را از حفظ شده بود كه بعدها در دوران جهاد در نماز جماعت علاوه بر بازگو نمودن مسائل جهاد و دنياي اسلام از ذكر مسائل شرعي نيز غافل نبود.
آشنايي او با آثار و افكار بزرگان اولاً در خانه آغاز شد ؛ زيرا پدرش يك كتابخانه ( در حدود هزار جلدي داشت كه بسياري اوقات شبانه روزي شهيد با خواندن كتاب سپري مي گرديد ) و ثانياً بعد از سال هاي ۵۰ ( يعني دهه پنجاه ) توسط حلقات درس كه بين دوستان و آشنايان بر پا بود در آنجا آثار و تفكرات بزرگان چون دكتر شريعتي و بعد شهيد مطهري و هم چنين امام خميني(S) به صورت درس خوانده مي شد كه از همان زمان عشق به امام راحل در دلش ايجاد شد و تا آخر بر آن پاي بند بود و از آن دفاع مي كرد و اسلام اصيل را در آن مي ديد.
زماني كه جبهات جهاد بر ضد رژيم تجاوز گر شوروي تشكيل شد با وجود اين كه سن وي كم بود، با عشق و محبت، به جهاد آغاز نمود و از همان زمان از خانواده جدا شد و زندگي عمومي با دوستان بودن را آغاز نمود. هيچ دوستي خاطره ي بد و حرف بي جايي از او سراغ ندارد – تا اينكه در دهه ي شصت با عرفان عملي آشنا گرديد – خوراكش كم شد و تا چيزي از او پرسيده نمي شد اصلاً حرف نمي زد جز در مواقع نماز جماعت و سخنراني هاي اخلاقي و تربيتي.
با وجود اينكه از مال دنيا بهره اي نسبتاً فراوان داشت اما فقط دو تا لباس عربي افغاني داشت كه يكي را بر تن و ديگري اضافه همراهش بود . لباسش را خود مي شست و عقيده داشت كه هيچ كس را اذيت نكند حتي باشستن لباس.
در حملات نفوذي و چريكي كه داخل شهر عليه كمونيست ها در يكي از پايگاه هاي بيرون شهر تدارك ديده مي شد ، شركت مي كرد و جزو اولين افرادي بود كه با دشمن روبرو مي شد و اگر از همرزمان شهيد مي شدند، با آن بزرگواران تا آخرين حد تلاش مي كردند كه جسد شهيد بدست دشمن نيفتد.
در تير اندازي با كلاش نشانه زنِ ماهري بود و اين را بارها در جلسات تمريني تيراندازي بين دوستان به اثبات رسانده بود. او داراي توكّل و اراده قوي بود يكي از دوستان بنام حاج يحيي عزيزي مي گويد : وقتي حاج شبير از سفر حج برگشت در مسير فرودگاه به خانه، ساك اشياي سوغاتي او داخل تاكسي جا ماند و تاكسي رفت.
بعد يكي دو روز حاج شبير به من گفت : ساك من داخل يك تاكسي جا مانده است بيا برويم و دور حرم مطهر ( امام رضاA) !! آقاي عزيزي مي گويد : با حاج شبير رفتيم دور حرم مطهر و حدود نيم ساعتي منتظر مانديم. تاكسي ها مي آمدند و مسافرين خود را پياده مي نمودند ؛ تا بالاخره به همين روال يك تاكسي آمد و مسافران را پياده نمود ، در همين لحظه حاج شبير به ماشين نزديك شد و بعد از احوالپرسي با راننده ي تاكسي، از او درخواست ساكش را نمود؛ راننده ي تاكسي در ابتدا منكر موضوع گرديد اما بزودي قناعت نموده و اعتراف كرد كه ساك نزد او و در ماشين است و با كمال ميل ساك حاج شبير را دست نخورده تحويل ايشان داد.
در مورد شفاي دردها و مريضي هاي گوناگون صدها مورد خاطره وجود دارد كه با دعاي قدسي او سلامتي خود را باز يافته اند و از او طلب دعا نموده اند.